تقدیم به عاشقان کوی یار
از آن روزی که زلفت را به روی نی رها کردی
میان جان مشتاقان، قیامت ها بهپا کردی
***
نمیدانم چه رازی بود بر لبهای خونینت؟
که نیهای جهان را در هوایش نینوا کردی
***
از آن روزی که بر دستت گرفتی راه شیری را
مدار گردش هفت آسمان را جابجا کردی
***
گرفتی در بغل چون جان شیرین پارهی تن را
و با سختی خودت را از علی اکبر جدا کردی
***
تمام آسمان در چشمهایت تیره شد، وقتی
نگاه نا امیدت را به دنبالش رها کردی
***
و با لحنی بریده مثل دستان علمدارت
جوانان حرم را با دلی خونین صدا کردی
***
چه حالی داشتی ای کوه اندوه آن زمانی که
وداعی نیمه جان با «یا اخی ادرک اخا» کردی؟
***
چهل منزل جهان را همنوا با ناله زنجیر
به آیات کلام آسمانی آشنا کردی
***
هزاران سال پی در پی به دنبال تو میگریند
تو با زنجیر و با دمّام و با هیئت چهها کردی؟
***
پس از تو شعر گفتن سخت دشوار است مولا جان
چرا که قافیهها را یکایک «کربلا» کردی